حرف دل
امروز آمدنی را آمده ام که پایانی نیست ،امروز آمده ام تا بر سر سفره توجرعه ای مهر بنوشم وشکوفا شوم امروز آمده ام تابرای دیر آمدنم عزر بخواهم واشک بریزم و با دلی شکسته برای ظهورت دعا کنم دیر آمدم اما حال هزار بار منتظر توهستم هزار رکعت نماز به پیشواز آمدنت به جا می آورم وهمه ی احساسم را نیمه شبی در سجده ای به درازای ابدیت فریاد می کنم و به شما قول می دهم دلم را آنطور که شما می خواهی آب وجارو کنم ونقش هر بیگانه را از در ودیوار بشویم،من به شما قول می دهم که با شما آشتی کنم وگذشته ام را با پرده عشق تو بپوشانم .ای سرور من بگذار به همین رویاهای کوچک بچه گانه ام دلخوش باشم که می شود شبی تو را در کنار خودم احساس کنم که می شود تورا با ماه عوضی گرفت .تویی که مرا سرگشته خود ساختی آیاکاسه بی کران صبر تواز این همه بازیگوشی من لبریز نشده است؟آیا توباز هم به دعا های پر از غلت من آفرین می گویی تاتشویق شوم که بیشتر دعا کنم؟تا باز هم ادای مجنون ها را در بیاورم ؟بگو چقدر تحمل داری؟
